کتابهای دشوار را چگونه بخوانم؟
طرح سئوال هنگام مطالعه متنهای دشوار، رودربایستی شما را با متن کم، و مسیر مطالعه را برای شما باز میکند، آهسته آهسته، احساس علاقه میکنید که کتاب را تا پایان بخوانید.
سئوال کردن به شما کمک میکند تا مطالب دشوار یا مطالبی را که به آنها علاقه ندارید، تجزیه و تحلیل کنید و آنها را بهتر بفهمید. پس از طرح سئوال، برای یافتن جواب، رغبت بیشتری به خواندن در خود احساس میکنید. مثلاً میتوانید یک عنوان یا سرفصل یا جمله اول یک پاراگراف را به یک جمله سئوالی تبدیل کنید تا برای ادامه مطلب و پیدا کردن پاسخ تحریک شوید.
برای مثال، میتوان از عبارت زیر:
فرق مفهوم «جنس» و «فصل» در این است که «جنس» مورد تقسیم واقع میشود؛ ولی «فصل» تقسیم کننده «جنس» است.
سئوالات زیر را مطرح کرد:
- بالاخره فرق مفهوم «جنس» و «فصل» چیست؟
- منظور از مورد تقسیم واقع شدن و مقسم بودن چیست؟
- آیا تنها همین فرق بین «جنس» و «فصل» وجود دارد؟
- اگر «جنس» و «فصل» را مستقلاً تعریف کنیم، آیا میتوانیم این فرق را بهتر بفهمیم یا حتی فرقهای احتمالی دیگری را پیدا کنیم؟
- آیا شباهتی نیز بین این دو مفهوم وجود دارد؟
- دانستن فرق این دو مفهوم چه سودی دارد و در کجا استفاده میشود؟
◊ همچنین برای خواندن یک کتاب دشوار:
1- متن های طولانی و بلند را تجزیه کنید.
2- در مطالعه از روش «پس ختام»سود برید.
این روش؛ برای خواندن و فهم کتابهای دشوار، بسیار مفید و موثر است و مشتمل بر شش مرحله است:
1- خواندن اجمالی: هنگامی که میخواهید مطالعه کتاب دشواری را آغاز کنید، بهتر است قبل از خواندن کامل و جزء به جزء آن، ابتدا یک بار به طور اجمالی و سریع، کتاب را مرور کنید تا یک برداشت کلی از موضوع و قسمتهای مهم آن داشته باشید.
2- سئوال: برای هر قسمت یا فصلی از یک کتاب که میخوانید، متناسب با هدفی که از مطالعه دارید، سؤالهایی را طرح کنید. از عنوانهای کلی، فرعی و پاراگرفهای مقدمه و نتیجه، سئوال بسازید.
مثلا از خود بپرسید که به چه دلیل میخواهید این کتاب را بخوانید؟ به عبارت دیگر انتظار دارید از خواندن این کتاب چه چیزی عایدتان شود؟
پرسش از این هدف مطالعه، طرح فکری شما را نسبت به مطلب، روشن میسازد و علاقه و دلبستگی خاصی را برای مطالعه در شما ایجاد میکند.
در بسیاری از افراد، پس از طرح این سئوال، وابستگی خاصی به متن ایجاد میشود و این کلید فهم متن است.
3- خواندن: در این مرحله، مطلب یا موضوع را بخوانید.
4- تفکر: سعی کنید با تفکر درباره مطالبی که میخوانید، آنها را بفهمید و به آنها معنا بدهید.
5- از حفظ گفتن: پس از خواندن هر قسمت، بکوشید مطالب مهم آن را به یاد آورید و برای خود بازگو کنید. ضمن این کار به سئوالهایی که طرح کردهاید، بیندیشید.
6- مرور کردن: وقتی که خواندن تمام کتاب یا کلّ مطلب را به پایان رساندید، آن را مرور یا بازبینی کنید. بهترین راه مرور کردن این است که بکوشید تا بدون مراجعه به متن، سئوالهای مهم را جواب دهید.
3- با مؤلف، گفت و گو یا مباحثه کنید.
لزومی ندارد که دسترسی حضوری به مولف داشته باشید. شما میتوانید با مولف، یک مکالمه ذهنی داشته باشید و سوالات خود را از او بپرسید.
- مبنای فکری شما برای این مسئله چیست؟
- من این قسمت از حرفهای شما را نمیتوانم بپذیرم؛ چون…
- کاربردهای علمی این مطلب چیست؟
- آیا منظور شما از این مطلب، آن است که…
از طرح سئوالات دشوار نهراسید. حتی سئوالاتی که فکر میکنید پاسخ دادن به آنها برای مولف هم دشوار است!
◊ اکنون کتاب را ببندید، و ….
● آموختههای خود را ارزیابی کنید.
بعد از خواندن مطالب با طرح پرسش میتوانید میزان فهم خود را از مطالب ارزیابی کنید. این گونه سئوالات، شما را برای بحثهای کلاسی، امتحانات و تهیه مقالات تحقیقی آماده میکند.
● مطالب را تجزیه و تحلیل کنید.
اگر هنگام مطالعه، سوالات خوبی مطرح کرده باشید، باید بتوانید از درک سطحی مطالب بگذرید و قادر به تجزیه و تحلیل آنها به طور عمیق باشید.
اگر این توانایی را ندارید، یک بار دیگر متن را با سوالات جدیتری بخوانید.
● انتقاد کنید
اگر مطالب را تا حدّ رضایتبخشی فهمیده باشید، باید بتوانید درباره نظم داخلی مطالب، ارزش اثر و اعتبار آن، سوالات انتقادی مطرح کنید.
همچنین میتوانید درباره دستهبندی مطالب، اهمیت و روابط آنها با دانستههای قبلی خود، انتقاد کنید.
● در بازنویسی کتاب به مولف کمک کنید.
شاید مولف بخواهد کتاب خود را ویرایش علمی کند. خود را دست کم نگیرید. در این کار به او کمک کنید. انتقادها و پیشنهادهای خود را در حاشیه کتابتان یادداشت کنید.
◊ بد نیست بدانید که …
«اشکال کردن» غیر از «سوال کردن» است.
باید مرز بین «سؤال کردن» و «اشکال کردن» مشخص شود. مهمترین تفاوت سؤال و انتقاد آن است که :
انتقاد پس از فهم کامل مطلب صورت میگیرد؛ در حالی که سؤال به منظور فهم و درک مطلب مطرح میشود. به عبارت دیگر، خوانندهای که سؤال میکند، میداند که هنوز به دیدگاه مورد نظر نویسنده دست نیافته است؛ پس سؤال میکند تا مطلب را بفهمد.
اگر مرز بین «سؤال» و «انتقاد» مشخص نشود، ممکن است سؤال کننده، پرسش خود را با لحن انتقادی مطرح کند و این مسئله سبب میشود تا پاسخی که نویسنده در کتاب خود بیان کرده است، مسیر همواری برای رسیدن به ذهن پرسشگر نیابد.