آيا لعن هاى وارده در زيارت عاشورا، با ادبيات قرآن مجيد و روايات و نهج البلاغه سازگارى دارد؟
09 آذر 1391 توسط فاطمه سلجوقی
زيارت عاشورا، تجلى تولى و تبرى
به حق مى توان زيارت عاشورا را بيانگر روح «تولى و تبرى» دانست و اوج اشتياق به ولايت و نفرت از ستمكاران و غاصبان و خيانتكاران برشمرد، روح زيارت عاشورا، روح حاكميت اخلاق، پاكى و بندگى خداست و سراسر آن بيانگر مقام و جايگاه انسان آرمانى و حقيقت طلب است، جرأت و جسارت در بيان عواطف و احساسات پاك قلبى كه انبوهى از انديشه ناب در وراى آن است جز به ايمان و اعتقاد كامل ميسور نيست و هنگامى كه انسان اين واژگان بلند را سر مى دهد بايد در هر زمان و مكان از هر شخصيت حسينى حمايت نمايد و از هر ستمگر يزيدى نفرت بجويد.
در بخش اول كه بيان اوج محبت و عشق و دوستى نسبت به خاندان طهارت است به امام چنين خطاب مى شود ؛ سلام بر تو كه خون تو خون خداست و از ظلم و ستمى كه بر تو روا داشته اند خداوند دادخواهى مى كند. و بعد از آن به ياران فداكار حضرت تا كه زمان و زمين جريان دارد سلام مى دهد.
اين سلام گوياى نگاهى زيبا به حادثه عاشورا است، حسين(عليه السلام) مظهر حق و حقيقت و دفاع از اسلام عزيز است و در راه خداوند از تمام هستى خويش گذشت و ذره اى در اين راه فروگذار نكرد.
«اگر دين محمد(صلى الله عليه و آله) جز به كشته شدن من پايدار نمى ماند، پس اى شمشيرها، مرا در برگيريد» «ان كان دين محمد لايستقم الا بقتلى فيا سيوف خذينى»..
اگر انسان خويشتن را، از غير خدا رها سازد و تمام انديشه و انگيزه و رفتار خويش را براى خداوند سبحان خالص گرداند، تمام اعضا و جوارح او خدايى مى شود. به تعبير زيباى روايت كه پروردگار متعال مى فرمايد: «پس هنگامى كه او را دوست بدارم گوش او مى شوم همان گوشى كه با آن مى شنود و چشم او مى شوم همان چشمى كه با آن مى بيند و زبانش مى شوم همان زبانى كه با آن سخن مى گويد و دست او مى گردم همان دستى كه با آن بگيرد اگر دعا كند اجابتش كنم و اگر از من خواهش نمايد به او عطا كنم» «فاذا احببته كنت سمعه الذى يسمع به و بصره به يبصر به و لسانه الذى ينطق به و يده الذى يبطش بها، ان دعانى اجببته و ان سألنى اعطيته»، (اصول كافى، ج 2، باب ايمان و كفر، ص 352)..
در يك نگاه مى توان زيارت عاشورا را برخوردار از دو آموزه بزرگ در زندگى دانست: الف. ولايت، ب. برأئت.
ولايت با حق جويان و حق مداران و رهبران راه حق و حقيقت.
برائت از باطل و ستمگران و جنايتكاران و نفاق پيشه گان و كفرانديشان.
سراسر اين زيارت بزرگ و سراسر فرازهاى آن، برآمده از اين دو آموزه و معرفى پيروان و رهبران در اين دو مسيراست. گويا، هر انسان آزاده اى در مقابل اين دو جريان، هر لحظه بايد تصميم گيرى نمايد يا راه حق، شرافت و عزت را بپذيرد و يا جريان پليدى و تباهى و ذلت را برگزيند. از آغاز زندگانى فرزندان آدم(عليه السلام)، اين تقابل شكل پذيرفته و تا زمان و زمين استمرار و استقرار دارد اين مقابله ماندگار است.
امام حسين(عليه السلام) نماد، انسانى خداخواه و حق محور و دين دار است كه در مقابل جريانى فاسد، بى دين و باطل ايستادگى كرد و آموخت كه در شرايطى چنين، بايد چنان عزت مندانه ايستاد.
«حماسه عاشورا» حادثه يا فرهنگ
زيارت عاشورا حكايت گر يك حادثه در يك مكانى دور و يا زمانى دير نيست بلكه در كنار روايت گرى از جريانى تاريخى، بيانگر نوعى فرهنگ دينى است فرهنگى كه از حيات طيبه يك انسان معصوم(عليه السلام)، سرچشمه مى گيرد و سرانگشت اشارت و بشارت آن تا بى كران كرانه هستى، راهنماى انسان ها خواهد بود.
قيام عاشورا، حادثه اى بود فرهنگ ساز و فرهنگ پرور. و فرهنگى بر قيام كنندگان حاكم بود (فرهنگ قيام حسينى(عليه السلام)) كه موجب پديد آمدن اين حادثه در آن زمان خاص شد.
پس بايد هم به آن حادثه غمبار و خونبار و مظلومانه نگريسته شود و بر آنان كه قربانيان اين جنايت شوم در بيكران كرانه تاريخ بشرى بوده اند گريسته شود هم به زبان عشق و عاطفه بايد از آن سخن گفت و هم به بيان عقل و انديشه، آن را تحليل كرد. هم از آن فرهنگى جادوانه در فراروى بشر ساخت.
از همين روست كه شيعه، تا زمان پايدار است و زمين بر مدار، بايد از چشمانش گهر بارد و از سينه اش شرر، و آن را مرهمى نيست و ظهور يادگار پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله) و منجى دادگستر و منتقم خون شهيدان، كه در اين زيارت آرزوى حضور در ركابش مى رود، مى تواند تسلى بخش دل سوگوار و قرار دل هاى بى قرار بوده باشد.
به فرجام اين كلام بايد گفت زيارت عاشورا روايت هجران و حرمانى است و برآمده از درد غم و سوز عشق و اوج كينه و نفرت، از سويى دلدادگى به آيين حق محورى است و از سويى ديگر دادخواهى بر ستمى بى حد. از جانبى اعلام محبت و عشق است و از جهتى بيانگر برائت و لعن و اين است كه آغاز با سلامى است و ادامه اش نفرين و خواندن عذاب. و حيات طيبه اين دو را با هم دارد كه «كلمه اخلاص»، «لااله الااللَّه» است.
فرهنگ انسان زيستن، عزيز بودن، خدايى بودن و خدايى ماندن، براى دين فداكارى كردن و در راه پايدارى دين از خويشتن گذشتن و تمام سرمايه هاى حيات را به پاى نگهبانى از دين نهادن و طعمه اى براى خويش از حطام دنيا نيندوختن، فرهنگى كه در نهاد و نهان خود عقل و عشق را توأمان دارد و جهاد براى حفظ دين و اصلاح امت پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله) و انجام امر به معروف و نهى از منكر و عدم بيعت با فاسدى فاسق و فاجر را سرلوحه قيام خويش قرار داده است.
بازخوانى و بازكاوى قيام عاشورا، نياز هر زمان آزادگان و انديشمندان و راست قامتان است امروزه همه آنان كه براى زيستن به عزت مى انديشند و براى خود ارزش و كرامت نفس باور دارند، مى توانند با بينش درست و نگرش نوين، به ابعاد اين حادثه بزرگ بنگرند و به شعارها و اهداف آن توجه كنند و آنچه كه فرآورده آن قيام بزرگ بود را مورد بازبينى قرار دهند و به اين نكته هم توجه كنند كه حادثه سازان چه سودى برده اند و چه ثمره اى از اين جنايت بى نظير به دست آورده اند؟!
مقصود ظالمين در حق محمدوآل او عليهم السلام ومعاويه ويزيد مي باشد.
در مورد لعن، بايد گفت لعن به معناى دورى از لطف و رحمت الهى است و آنچه نکوهش شده ناسزاگويي و سب به خدايان مشرکان است «لا تسبوا الذين يدعون من دون الله فيسبوا الله عدوا بغير علم؛… و آنهايي را که جز خدا مي خوانند دشنام مدهيد که آنان از روي دشمني به ناداني خدا را دشنام خواهند داد» (انعام، آيه 108).
اما لعن به معناي طلب دوري از رحمت الهي، نسبت به کافران و ظالمان در قرآن نيز آمده است «ان الله لعن الکافرين و اعد لهم سعيرا؛ خداوند کافران را لعن مي کند و عذاب را براي آنان آماده کرده است» (احزاب، ايه 64).
و همچنين کساني که پيامبر را آزار داده اند مورد لعن قرار گرفته اند. «ان الذين يؤذون الله و رسوله لعنهم الله في الدنيا و الاخره؛ کساني که خداوند و پيامبرش را آزار مي دهند خداوند آنان را در دنيا و آخرت مورد لعن قرار مي دهد» (احزاب، آيه 57).
براى معاندان و محاربان با امام حسين(ع) و ظالمين به اسوهها و الگوهاى هدايت مردم، ابدى است. زيرا ملاك لعن، ابدى است. آنچه كه موجب لعن و نفرين نسبت به ظالمين به حق محمد و آل محمد(ص) شده است، و ملاك لعن است، چون باقى است لعن هم باقى است. علاوه بر اين، حقيقت و روح دين را همين حب و بغضها تشكيل مىدهد.
حب و عشق نسبت به كسانى كه بندگان مطيع و عارف درگاه الهى بودهاند و بغض نسبت به كسانى كه دشمن حق و حقيقت بودهاند (تولي و تبري) از نشانه هاي ايمان است. همچنان كه در متون دينى آمده است «هل الدين الاّ الحبّ؟ و هل الايمان الاّ الحبّ و البغض؟ آيا دين و ايمان چيزى غير از حبّ و بغض است؟»، (ميزان الحكمه، ج 2، ص 944)
و در حديث قدسى آمده است: «خداوند به موسى(ع) فرمود: آيا هرگز كارى براى من انجام دادهاى؟ موسى عرض كرد: برايت نماز گزاردم، روزه گرفتم، صدقه دادم و تو را ياد كردم؛ خداوند فرمود: نماز برهان و حجّت براى توست و روزه سپر تو در برابر آتش جهنم است و صدقه، سايهى سرت و ياد من، نورى است براى تو چه كارى براى من كردهاى؟ موسى(ع) عرض كرد: مرا به كارى كه براى توست راهنمايى فرما. خداوند فرمود: اى موسى! آيا هرگز براى من با كسى دوستى كردهاى و براى من با كسى دشمنى كردهاى؟ پس، موسى دانست كه برترين اعمال، حبّ و دوستى به خاطر خدا و بغض و دشمنى به خاطر خداست»، (همان، ص 966).
در زمينه حب و بغض بخاطر خدا، نقل متواتر از شيعه و سنى رسيده است. نبى اكرم مىفرمايد: «حبّ و بغض به خاطر خداوند، واجب است»، (كنزالعمّال، ح 24688) بنابراين، يكى ديگر از فلسفههاى زيارت عاشورا را همين تحكيم حبّ و بغض به خاطر خدا مىتوان برشمرد.
با توجه به آنچه گفته شد، لعن بر دشمنان و صلوات بر اولياء موجب حفظ و تقويت روحيه ظلم ستيزي با دشمنان و پيوستگي با مؤمنان مي شود. به همين جهت شخصيت وارسته و جامع نگري مانند امام راحل فرموده اند «آنچه ما داريم از محرم و صفر داريم» و «آنچه اسلام را زنده نگه داشته محرم و صفر بوده است».
و هم چنين تحليل گران از دشمنان به اين نتيجه رسيده اند آنچه موجب حفظ روحيه ظلم ستيزي شيعيان شده، زنده نگهداشتن خط سرخ عاشورا است و آنچه به شيعيان اميد مي دهد، ايمان به خطر سبز انتظار است.
اما آنچه مهم است بايد برپايي مجالس عزاداري و لعن و نفرين ها، با معنا و جهت دار باشد به طوري که نفرت از يزيدهاي زمانه را به دنبال داشته باشد و تجديد روحيه ياران باوفاي امام حسين(ع) در ميان مؤمنان امروزه به نمايش در آيد و منظور شهيد مطهري رعايت اين نکته است که از زمان خود غافل نشويم. و شعارهاي ما بر پايه شعور باشد. البته راه هاي ظلم ستيزي متعدد است که خودکفايي و بي نيازي از تکنولوژي دشمن نيز يکي از نمونه هاي آن است.
از روايت فهميده مي شود كه لعنت بر چهار قسم است ; لعنت حرام , مكروه , جايز و مستحب.
لعنت حرام : لعنت مؤمن و كسي كه مستحق لعنت نيست حرام مي باشد. رسول خدا(ص ) فرمودند: ((هرگاه لعنت از دهان لعنت گر خارج شود نگاه مي كند, اگر راهي به سوي آن چيزي كه متوجه آن شده است يافت به طرفش مي رود وگرنه به طرف كسي كه از دهانش خارج شده است برمي گردد)). امام باقر(ع ) فرمودند:(( از لعنت كردن مؤمن بپرهيزيد كه به خودتان برمي گردد)). حتي شخصي كسي را كه پيامبر او را حد مي زد لعنت كرد حضرت فرمودند لعنتش مكن او خدا و رسولش را دوست دارد (گرچه گنهكار است ).
لعنت مكروه : لعنت حيوانات است كه انسان حيواني را لعن كند.
لعنت جايز: لعنت كافرين (احزاب , آيه 64), لعنت ظالمين و كساني كه به خداوند دروغ مي بندند (هود, آيه 18), لعنت مردان زن نما و زنان مردنما, بدعت آورندگان در دين , كسي كه پدر و مادر خويش را لعن كند, رشوه دهنده و رشوه ستان و واسطه ميان آن دو, كسي كه بين مرد و زني سعايت كند تاميان آنها جدايي افكند, كسي كه ميان مؤمنان سخن چيني كند, كسي كه تقدير خدا را دروغ بداند, رباخوار و ربادهنده و گواهان بر ربا, كسي كه احترام مسجد را نگه ندارد, زن آوازه خوان و…., (ترجمه ميزان الحكمه , ج 11, ص 5324).
لعنت مستحب : لعنت به كساني كه خدا و رسولش را اذيت كنند (احزاب , آيه 57), كساني كه به زنان پاك دامن و مؤمن تهمت زنا مي زنند (نور, آيه 23 - هود, آيه 60 و 99 - قصص , آيه 42), كساني كه دشمن دين و اهل بيت پيامبر هستند كه در اين مسائله دو روايت در وسائل الشيعه , ج 4, كتاب الصلاه, ابواب التعقيب ذكر گشته است.
لعن به معناى دور بودن از رحمت الهى است.قاموس قرآن، ج 6، ص60. اين واژه، بارها در قرآن آمده است و كفار، مشركان، منافقان، تحريف كنندگان حق و جهنميان، از جمله لعن شدگان بودهاند.عمل لعنت هم به خداوند متعال و هم به فرشتگان و هم به انبياء و هم به مردم نسبت داده شده است. براى نمونه، مىتوانيد به بقره (2)، آيات 88، 89، 159 و 161؛ آل عمران (3 )، آيه 87؛ نساء (4)، آيات 46، 47، 51، 94 و 118؛ مائده (5)، آيات 13، 60، 64 و 78؛ اعراف (7)، آيات 138 و 144 و… اشاره كرد. يكى از آياتى كه در آن به لعن دشمنان الهى تصريح شده است، اين آيه است: «إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيا وَالْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهِيناً»؛احزاب (33)، آيه 57. «كسانى كه خدا و رسولش را اذيت كنند، خدا در دنيا و آخرت، آنها را نفرين مىكند و عذابى با ذلت، آنها را در مىيابد».
تفسير اين آيه، مىتواند پاسخى به علت لعن برخى اصحاب باشد. براى روشن شدن موضوع، به نكات زير توجه كنيد:
1. در اين آيه، اذيت و آزار پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)، در دايره لعن قرار گرفته است؛ يعنى هر كارى كه موجب آزار پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) شود، همچون شرك، الحاد، تهمتهاى ناروا، مخالفت با دستورات وى، ايجاد مزاحمت براى وى و همچنين اذيت اهل بيت او، از مصاديق اذيت - در اين آيه - مىباشندالميزان، ج 17، ص421 و 422. و كننده و فاعل آن، مشمول نفرين الهى و عذاب است و ما به پيروى از حضرت حق، موظفيم چنين كسانى را لعن كنيم. در اين باره، به برخى روايات، از منابع اهل سنت، مىتوان اشاره كرد:
الف) پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در اواخر عمر، پس از اعزام سپاه اسامه براى نبرد با روميانو تخلف برخى از اصحاب، فرمود: «لعن اللَّه من تخلف عن جيش اسامه؛ نفرين خدابر كسى كه از لشكر اسامه سر پيچى كند».شهرستانى، الملل و النحل، ج 1، ص29. بدون شك، اين لعن، همه كسانى راكه از دستور پيامبر تخلف كردند و با سپاه مذكور به جبهه اعزام نشدند، شامل مىشود.
ب) پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) اذيت امام على(عليه السلام) را مساوى با اذيت خود مىدانست. پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) خطاب به عمرو بن شاس الاسلمى فرمود: «يا عمرو اما و اللَّه لقد آذيتنى. فقلت: اعوذ باللَّه ان اوذيك يا رسول اللَّه. قال: بلى من آذى علياً فقد آذانى؛عمرو! به خدا قسم! مرا آزردى. عمرو مىگويد: عرض كردم: اى پيامبر خدا! به خدا پناه مىبرم از اينكه شما را بيازارم. پيامبر فرمود: بله، آنكه على را بيازارد، همانا مرا آزرده است».مسند احمد، ج 3، ص 483؛ المستدرك على الصحيحين، ج 3، ص422.
ج) پيامبر، آزار فاطمه(عليه السلام) را آزار خود مىدانست و مىفرمود: «اما فاطمهَ بضعة منّى يوذينى ما آذاها؛ فاطمه، پاره تن من است؛ آنكه او را آزرده كند، مرا آزرده است».مسند احمد، ج 4، ص 5؛ صحيح مسلم، ج 7، ص 141؛ سنن ترمذى، ج 5، ص 360؛ المستدرك على الصحيحين، ج 3، ص 159.
د) پيامبر(صلى الله عليه وآله)، آزار حسن و حسين(عليه السلام) را نيز اذيت خود مىشمرد. انس بن مالك مىخواست امام حسن(عليه السلام) را در حالى كه كودك بود و بر سينه پيامبر نشسته بود، از وى جدا كند؛ پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) فرمود: «ويحك يا انس دع ابني و ثمرهَ فوادي فانه من آذى هذا فقد آذاني و من آذاني فقد آذى اللَّه؛مجمع الزوائد، ج 1، ص 284. واى بر تو اى انس! پسرم و ميوه دلم را آزاد بگذار؛ هر كس او را آزار دهد، مرا آزرده و هر كس مرا آزار نمايد، خدا را آزرده است».
2. اصحاب پيامبر(صلى الله عليه وآله)، يكديگر را لعن مىكردند؛ چنانكه عمار، عثمان راسبّ كرد.سير اعلام النبلاء، ج 1، ص 425.
3. لعن برخى اصحاب، از ويژگىهاى شيعه نيست؛ بلكه اهل سنت نيز برخى از اصحاب را لعن مىكنند؛ آنان، قاتلان عثمان را نفرين مىكنند ابن حزم درباره اصحابى كه به قتل عثمان مبادرت كردند، مىگويد: «لعن اللّه من قتله؛الفِصَل، ج 3، ص 74 و 77. لعن خداوند بر قاتلان او باد».
مسلم نيشابورى در كتاب خود، بابى را با عنوان «افرادى كه پيامبر آنان را لعن و نفرين كرده»، ذكر كرده است.صحيح مسلم، ج 5، كتاب البرو الصلة، باب 25، ح 88 - 97.
4. اسلام، اگرچه لعن و نفرين را تجويز كرده است و آن را امرى پسنديده مىشمارد، امّا از سب و دشنام، نهى كرده است و تفاوت اين دو نيز روشن است؛ خداوند مىفرمايد:
«وَ لا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَيْرِ عِلْمٍ»؛انعام (6)، آيه 108. «و شما مؤمنان بر آنان كه غير خدا را مىخوانند، دشنام ندهيد؛ تا مبادا آنها هم از روى دشمنى و جهالت؛ خدا را دشنام دهند».
هر چند ممكن است كه مراد اين آيه، سب كردن در صورت رو به رو شدن با دشمنان خدا باشد
به نقل از سایت پرسمان