پاسدار ولایت
هان ای مردم،بدانید که من فاطمه ام و پدرم محمد صلی الله و علیه و آله است.شب گریخت و صبح مجال ظهور یافت و حق جلوه گری کرد و با کلام زمامدار دین،عربده های شیاطین خاموش شد خارهای نفاق روفته گردید و گره های کفر و نفاق گشوده گشت…و آنگاه زبان شما به گفتن (لا اله الا الله) باز شد…پدرم وفات نمود…و بعد علائم خفته نفاق در شما آشکار شد و از اعماق وجودتان سر برآورد.لباس دین برایتان کهنه شد و سر دسته گمراهان زبان درآورد وناچیزان به حساب نیامده،سر جنباندند و اظهار وجود کردند و شیطان از مخفی گاه خود سر برآورد و شما را خواند. شما را از جا بلند کرد و دید که چه راحت بر می خیزید و شما را گرم کرد و دید که آسان گرم می شوید و آتش در خرمن کینه هایتان انداخت و دید که چه زود شعله می گیرید. و این در حالی بود که از عهد پیامبر (صلی الله و علیه و آله)هنوز چیزی نگذشته بود.زخم مصیبت هنوز به هم نیامده بود و پیامبر هنوز بیرون قبر بود.چندان درنگ نکردید که فتنه ها آرام بگیرد،ناقه خلافت را پیش از آنکه حتی رام شود،به سوی خود کشیدید.پس وای بر شما،چطور تن دادید؟چطور راضی شدید؟چه کردید؟به کجا می روید؟بهانه آوردید که از فتنه می ترسیدیم،وای که همین الان در فتنه افتاده اید و هم اکنون در قعر فتنه اید و راستی که جهنم بر کافران احاطه دارد.(بحار الانوار،ج29،ص223)