جرعه ای از زلال علامه جعفری
خداوندگارا ،با یک کلمه «باش»که در مقابل کلمات پایان ناپذیرت بس ناچیز است ، و در یکدم که در مقابل ازلیت و ابدیت جمال و جلال به حساب در نیاید روشنایی با عظمت جهان هستی را بر تاریکی نیستی مطلق پیروز ساختی ، در گوشه ای از میلیونها منظومه خورشیدی کاشانه کوچکی بنام زمین بنهادی در این آشیانه بس کوچک موجودات ضعیفی را در میان دو بی نهایت از خاک تیره بیرون آوردی تا دیدگان خود را باز کنند و انسان نامیده شوند .
لطیف پروردگارا : آنگاه در درون این موجودات ضعیف شعاعی از بارگاه الوهیت فروزان ساختی که اگر بیندیشد پا در تمام کرات نهند و اگر گرایش پیدا کند به مرتفع ترین قله های هستی سرکشیده در تمام آفاق و انفس ترا دریابند و اگر در اقیانوس خویشتن فرو روند از اعماق آن اقیانوس بنگرند ذرات وجود را ، هریک روزنه ای بر دیدار جمال و جلال تو برآنها باز نماید اینست آن روی انسانی که به سوی بی نهایت بلاست .
و اگر نیندیشد و نگرایند و در شوره زار خودپرستی سراب آب نمای (خود طبیعی ) را هدف و آرمان خود قرار دهند شخصیت انسانی خود را متلاشی ساخته به پست ترین نقطه وجود سقوط کنند .
اینست آن روی انسانی که بسوی بی نهایت پایین است .
مهربان خداوندا ، برای حمد و ثنای تو چیزی جز این نداریم که به زانو در آمده پیشانی به خاک تیره سائیم و به ناتوانی خویش از سپاسگزاری نعمت های بیکران تو اعتراف کنیم .
برگرفته از کتاب : تفسیر و تحلیل مثنوی
علامه محمد تقی جعفری