دل تنگم
شوال از عطر یاری مملو است که قلبم رفتنش را باور نکرده است.
آری گذشت ماهی که کز سوی دوست ما را هر دم اشارت می رسید.
آری گذشت ماهی که فانوس های معنویت از نردبان های معرفت در آسمان آدمیت آویزان بود.
هنوز رایحه ی دعای سحر وابو حمزه و افتتاح …
هنوز همنشینی با قرائت قرآن درمسجد روح نوازگوهرشا د و حرم مطهر که قطعه ای از بهشت بر روی زمین است …
هنوز دستان پر از حاجت و شانه های سنگین از گناه و دلهره ی آمرزش یا شرمندگی …
هنوز شب ها و روزهای معراج که روح ر ا صیقل می دادو باور را شستشو….
هنوز بهاری که زمستان و یخبندان دل را می شست وتشعشع آفتاب بندگی را بر سرزمین وجود می تاباند و حیات دوباره به ارمغان می آورد…
از یاد من نرفته است.
ای ماه مبارک تو عبور کرده ای و با هق هق دلتنگی من کاریت نیست .اما من امسال دوست دارم از تو عبور نکنم.
می ترسم اگر جزء خوانی قرآنم قطع شود
می ترسم اگر نمازم از فرصت میقات جا بماند
می ترسم اگر شب های احیای من در ماه مبارک جا بماند و جمعه شبها ، اختیارم گزینه ی تاریکی را تیک بزند درحالی که حقیقت شب جمعه روشنایی و نور و نور افزایی است.
می ترسم اگر پنجره ی نگاهم از سوی نگاه خدا لحظه ای منحرف گردد.
می ترسم اگر یادم برود که امامی برمن امامت می کند، احوال مرا نظاره گر است.
می ترسم اگر عطر دل انگیز ماه مبارک رمضان از زندگانی من محو شود.
ماه رمضان دوستی که با تو در آرامش بودم و کمال حیات، دلم برایت تنگ شده است.
ای ماه مبارک تو از من عبور کردی و با هق هق دلتنگی من کاریت نیست اما دوست دارم امسال ازتو عبور نکنم.
متن ادبی به قلم :باران طلبه ی مدرسه ی بقیع