دو کوهه مغموم نباش من هم مثل تو دلتنگم
02 مهر 1391 توسط فاطمه سلجوقی
دوکوهه تو شاهدی هر صباح تجلی شب قدری بود که فرشتگان تنزل یافته و سبوح و قدوس رب الملائکه والروح می گفتند.
یادت هست بچه های گردان خدا در سجده هاشان اشک معرفت سیمای معصومشان را می شست .
چشم هایشان برای خدا بود، صورتشان را چفیه ی اخلاص پنهان می کردند.
شلمچه شاهد است، قدم های شهیدان را که بوسه گاه ملائک بوده است. هنوز هم ماسه ها و رمل هایش بوی خدا می دهد.
اینجا جای تن خاکی نیست اینجا مرامش معراج است و بس.
و اما طلاییه…
سکوتی است در دل فریاد، مشهد عشق است، اینجا قطعه ای از دنیاست که سکویی به سوی پرواز است .اینجا قرارگاه شهدای گمنام است.
الهام گرفته از نوشته ی زهرا اکافان/مجله ی شمیم یاس،به همت باران طلبه ی مدرسه ی بقیع