روز ارتش بر تمام سلحشوران و جان بر کفان ارتش جمهوری اسلامی مبارکباد
راهنمای من
من یکی از شاگردان کلاس شهید نامجوی بودم.در آن دوران با آن که همه اش درس و مشق بود و آروز داشتیم اتفاقی بیفتد که ساعتی کلاس درس تعطیل شود تا ما کمی استراحت بکنیم،ولی نه من و نه سایر دانشجویان،هیچ کدام حاضر نبودیم حتی یک دقیقه در کلاس شهید نامجوی تاخیر داشته باشیم.سخن او جذبه و گیرایی مخصوصی داشت و همه را مسحور می کرد.دوست داشتیم همیشه کلاس او باشد و از سخنان او بهره مند شویم.کلاس او مخصوص درس انحصاری دانشگاه نبود.او در حین درس از هر دری سخن می گفت و تکیه کلامش نام مولا علی علیه السلام بود.او ولایی بودنش را بارها و بارها به ما نشان داده بود و همه می دانستند او عاشق مولا علی علیه السلام است.او دانشجویان را که همه جوان بودند و آمادگی گیرایی هر خوب و بد را داشتند،نصیحت می کرد و از اوضاع مملکت باخبر می نمود.
نقطه عطف کلامش احادیث و روایات و آیات قرآنی بود.بچه های کلاس که شیفته کلام او بودند،به هر بهانه از او می خواستند که درس را رها کند و از مولا علی علیه السلام و سایر مسایل صحبت کند،ولی او درسش را تمام می کرد و بعد شروع به صحبت می نمود.از صحبت او معلوم بود که استخوانی در گلو دارد و قدرت فریاد ندارد.او در کلاس،دانشجویان را با مسایل شرعی آشنا می کرد و برای آنها مفاهیم و نهج البلاغه می خواند و از زشتیها و رذایل اخلاقی بر حذر می داشت.مسئولین اطلاعات آن روز به این مسایل پی برده بودند،ولی چون مدرک علیه ایشان نداشتند،نمی توانستند کاری بکنند.البته او هم زرنگتر از آن بود که مدرک به دست دشمن بدهد. من در طول کلاسها شیفته اخلاق این بزرگوار شدم و در بیرون از کلاس ارتباطم را با او حفظ کردم.ایشان به عنوان پدری دلسوز و برادری بزرگوار راهنمای زندگی من شد.(مجموعه سیره شهدای دفاع مقدس،اخلاق متعالی،شهید موسی نامجوی،ص193)