شجاعت در عمل
شجاعت در عمل
روزی هارون ، پنجمین خلیفه مقتدر عباسی ، بهلول را به حضور طلبید و او بنا گزیر نزد هارون آمد .هارون از او پرسید : آیا مرا می شناسی ؟
بهلول گفت:تو کسی هستی که اگر در مشرق زمین ستمی شود و تو در مغرب باشی , در روز قیامت باز خواست می شوی
هارون از این سخن منقلب شد و بعد از چند لحظه پرسید : روش مرا چگونه می بینی ؟
بهلول گفت:قرآن کتاب خدا در میان ماست . روش خود را با دستورهای آن تطبیق کن . قرآن می گوید : نیکو کاران از نعمت های بهشتی بهره مند و بد کاران گرفتار عذاب دوزخ اند
اگر کردار تو نیک است ،عاقبتت خوب است , و گرنه عاقبت بدی خواهی داشت
هارون گفت: پس این همه کارهای نیک ما در کجاست؟
بهلول گفت: خداوند کردار پرهیزگاران می پذیرد؛انما یتقبل الله من المتقین
هارون گفت:پس رحمت خدا در کجاست و چه می شود ؟
بهلول گفت:رحمت خدا به نیکو کاران می رسد؛ ان الله رحمۀ الله قریب من المحسنین
هارون گفت: پس خویشاوندی ما با رسول خدا (صلی الله علیه و آله)چه می شود ؟
بهلول گفت:در روز قیامت از عمل می پرسند نهاز خویشان ؛ فاذا نفخ فی الصور فلا انساب بینهم یومئذ و لا یتسائلون
هارون گفت: پس شفاعت پیامبر(صلی الله علیه و آله)در کجاست؟
بهلول گفت: شفاعت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بستگی به اذن و اجازه خدا دارد؛ یومئذلا تنفع الشفاعۀ الا من اذن له الرحمن و رضی له قولا
هارون به بهلول گفت: حاجتم این است که مرا بیامرزی و اهل بهشت گردانی
هارون گفت: بر آوردن چنین حاجتی از دست من خارج است ، ولی شنیده ام مقروض هستی ،خواستم بدهکاریت را اداء کنم
بهلول گفت: اگر راست می گویی ، اموال مردم را به صاحبانش بر گردان . تو خودت بدهکار هستی ، با بدهکاری نمی توان رفع بدهکاری کرد
هارون گفت : آیا می خواهی دستور دهم همه روزه تا آخر عمر معاش روزانه تو را بدهند؟
بهلول گفت: ای هارون ، من و تو هر دو بنده خدا هستیم و صاحب ما اوست . آن خدایی که معاش تو را تأ مین می کند ، مرا از یاد نمی برد