جملات دانشمندان درباره ی حضرت علی علیه السلام
ايلياپاوليچ پطروشفسكى
استاد تاريخ در دانشگاه لنينگراد :
« على پرورده محمد ( ص ) و عميقا به وى و امر اسلام وفادار بود . . . على تا سر حد شور و عشق پاى بند دين بود . صادق و راستگار بود ، در امور اخلاقى بسيار خردهگير بود و از نامجويى و مالپرستى به دور و بيشك هم مردى سلحشور و هم شاعر و تمام صفات لازمه اولياء اللّه در وجودش جمع بود . »
« آيا انسان بزرگى را مانند على مىشناسى كه حقيقت انسانى را به عقول و مشاعر بشرى آشنا بسازد آن حقيقت انسانى كه سرگذشتى چون ازل و آينده باقى چون ابديت و ژرفائى بس عميق دارد . . . » معناى اين جمله چنين است كه مكتبهاى معمولى و ديگر عظماى انديشه ، انسان را در آن قلمرو محدود و بسته مىشناسند و معرفى مىكنند كه با عوامل جبرى محيط و تاريخ و قوانين مقرّره و خود خواهىها قالب گيرى مىشود و چند روزى در صحنه ساخته شده عوامل مزبور به بازيگرى خود دلخوش ميدارد و با تحمل هزاران رنج و شكست از صحنه خارج مىشود و رهسپار زير خاك تيره مىگردد .
اين انسان مورد شناخت و معرفى مكتبها و متفكران معمولى ، همواره در ميان گذشته معدوم و آينده مجهول ، چشم به دهان مكتبها و متفكران ، ديده از اين زندگانى مىبندد . اگر خيلى شانس داشته باشد و انبوه گرد و غبار تاريخ چهرهاش را نپوشاند ، مىتواند موضوع تحقيقات حرفهاى براى مورخين بوده يا مانند جنازهاى بىصاحب مورد تشريح فلسفه گويان نامجو قرار بگيرد .
شناخت على درباره انسانها بقول جرج جرداق : درست در نقطه مقابل انسان شناسى مزبور مىباشد . نخست اينكه على انسان را محصول بازى طبيعت ناخودآگاه نمىداند ، بلكه او انسان را يك محصول جدّى از يك كارگاه جدّى كه با مشيّت بسيار والاى هستى آفرين شروع به كار كرده است ، مىداند .
بهمين جهت است كه عمر انسان در حقيقت مساوى عمر كارگاهى است كه از بامداد ازل تا شامگاه ابد بجريان افتاده ، از دستبرد سود جويان ضدّ انسان بالاتر قرار گرفته است .
« آيا انسان بزرگى را مانند على مىشناسى كه حقيقت انسانى را به عقول و مشاعر بشرى آشنا بسازد آن حقيقت انسانى كه سرگذشتى چون ازل و آينده باقى چون ابديت و ژرفائى بس عميق دارد . . . » معناى اين جمله چنين است كه مكتبهاى معمولى و ديگر عظماى انديشه ، انسان را در آن قلمرو محدود و بسته مىشناسند و معرفى مىكنند كه با عوامل جبرى محيط و تاريخ و قوانين مقرّره و خود خواهىها قالب گيرى مىشود و چند روزى در صحنه ساخته شده عوامل مزبور به بازيگرى خود دلخوش ميدارد و با تحمل هزاران رنج و شكست از صحنه خارج مىشود و رهسپار زير خاك تيره مىگردد .
اين انسان مورد شناخت و معرفى مكتبها و متفكران معمولى ، همواره در ميان گذشته معدوم و آينده مجهول ، چشم به دهان مكتبها و متفكران ، ديده از اين زندگانى مىبندد . اگر خيلى شانس داشته باشد و انبوه گرد و غبار تاريخ چهرهاش را نپوشاند ، مىتواند موضوع تحقيقات حرفهاى براى مورخين بوده يا مانند جنازهاى بىصاحب مورد تشريح فلسفه گويان نامجو قرار بگيرد .
شناخت على درباره انسانها بقول جرج جرداق : درست در نقطه مقابل انسان شناسى مزبور مىباشد . نخست اينكه على انسان را محصول بازى طبيعت ناخودآگاه نمىداند ، بلكه او انسان را يك محصول جدّى از يك كارگاه جدّى كه با مشيّت بسيار والاى هستى آفرين شروع به كار كرده است ، مىداند .
بهمين جهت است كه عمر انسان در حقيقت مساوى عمر كارگاهى است كه از بامداد ازل تا شامگاه ابد بجريان افتاده ، از دستبرد سود جويان ضدّ انسان بالاتر قرار گرفته است .
حقيقت انسانى والا را : « هر يك از صاحبان عقول و نفوس بزرگ مطابق روش و طبع خود درك مىكنند و ديگر انسانهاى عادى بدون اينكه خود بدانند در سايه آنان زندگى مىكنند . » اين يك توجّه بسيار عالى است كه « جرداق » درباره حركت قافله انسان رو به آينده پيدا كرده است . حقيقتا چه اندك است شماره آن عظماى انسان شناسى كه توانستهاند آن حقيقت والاى انسانى پايدار را درك كنند و نظريات و مكتبهاى معمولى را مانند برق زود گذر تلقى كنند كه مقدارى روشنايى در لحظههاى بسيار موقّت بچهره آن حقيقت والا مىتابد و سپس براه خود مىرود .
كمتر از اين عظماى انسان شناس ، افراد معدود بسيار والائى هستند كه تمام چهره حقيقت والاى انسانى را مىشناسند و ارزش واقعى آن را بجاى ميآورند .
مردم عادى كه اكثريت قريب به نود و نه درصد تاريخ را تشكيل مىدهند ، سايهوار دنبال آن عظماء راه مىافتند و تنها باين اصل كه عظماى پيشرو ما انسانها را ميشناسند و بايستگى و شايستگى ما را درك كردهاند ، قناعت مىورزند . چيزى كه به ذهن اين اكثريت خطور نمىكند ، چون و چرا در فلسفهها و دلايل راههايى است كه آن عظماى پيشرو پيش پاى آنان مىگسترانند . همين امروز همه جوامع و ملل متمدن را بگرديد و قوانين و رفتارهاى متنوع زندگى آنان را براى افرادشان مطرح كنيد و بپرسيد :
فلسفه و دليل درست بودن اين قوانين و رفتارها چيست ؟ افرادى كه بتواند بهمه سئوالات شما جواب درست بدهند ، قطعا از شماره انگشتان شما تجاوز نخواهند كرد .
با يك نظر دقيقتر خود همان عظماى انسان شناس و اين افراد اندك كه فلسفه
كار آن عظما را درك و توجيه خواهند كرد ، در پايان تحقيق و تحليل به اصول و قوانين معدودى خواهند رسيد كه افراد معدود بسيار والا و كمتر از شماره عظماى انسان شناس بعنوان مواد رسالت كلى ابلاغ نمودهاند . علىّ بن ابيطالب ( ع ) از اين افراد معدود است
حضرت علی علیه السلام اين مطلق را بطور مخصوص دريافته سپس با عقل و قلبش درك كرده است كه بالاترين قدرتها از پايدارى و مقاومت روى آن مطلق ناشى مىگردد . » « بينوا ما انسانها » : بوسيله اصطلاح گويىها و وسوسهها ، از مطلق واقعى كه انسان بدون آن قابل درك و توصيف و توجيه نخواهد بود ، قهر نموده و پا بفرار مىگذاريم ، و نمىدانيم كه نيروى فرار ما از مطلق واقعى ، و مسيرى كه براى فرار انتخاب كردهايم و مقصدى كه برگزيدهايم و آوازى كه در هنگام فرار مىخوانيم ، همه و همه مطلقهايى هستند كه با اصطلاحات شيرين و جالب خود ، ما را به خود جذب مىكنند و بجاى يك مطلق واقعى ، چند مطلق را معبود خويشتن قرار ميدهيم آن مطلقى كه على بن ابيطالب ( ع ) را به اوج قدرت انسانى رسانيده است چيست ؟ در تفسير اين مطلق هم مىتوانيم راه كوتاه را در پيش بگيريم و هم راه دراز را .
در اين مبحث ما راه كوتاه را انتخاب مىكنيم :
« من در اين نمايشگاه بزرگ هستى جلوهگاهى از هستى آفرينم ، شعاعى از آن هستى آفرين بر وجود من مىتابد . درك مىكنم كه هر اندازه كه سطوح و اعماق روحم را براى نفوذ آن شعاع ، بيشتر باز مىكنم ، حقايق و واقعيات جهان هستى براى من شفّافتر و صيقلىتر مىگردند و ماهيت خود را بيشتر آشكار مىسازند . همچنين مىبينم هستى من ، استقلال من ، مالكيت من بر خويشتن ، عشق من به كمال و رشد ، در اعماق جانم سر بر مىكشند و خود را مىنمايانند .
بدينسان با حقيقتى بنام « من » يا شخصيت آشنا مىشوم كه جزئى از همان شعاع گسترده از مقام ربوبى است . بنابراين ، تكاپوى « من » ( جلوهگاه هستى آفرين ) در مسير و جاذبيت شعاع گسترده از مقام ربوبى ، همان مطلق است كه فرزند ابيطالب را به اوج قدرت انسانى رسانيده است .
اين تكاپو تنها در مجراى قوانين و اصول انسانى الهى بثمر مىرسد . براى چنين تكاپو شكست و پيروزى ، و دوست و دشمن و شادى و اندوه و گريه و خنده و داشتن و نداشتن و تنهايى و تراكم جمعيتها و محراب عبادت و ميدان جنگ و زمامدارى و گوشهگيرى ، حبابهايى هستند كه در دنبال عواملى سر بر مىكشند و سپس در اقيانوس مطلق فرو مىنشينند . اينست محصول آن مطلقى كه على را به اوج قدرت انسان الهى نائل ساخته است