دو اصل بسيار مهم در شناخت شخصيتها
پيش از توضيح شخصيت على از ديدگاه حضرت علی علیه السلام دو اصل انسانى بسيار مهم را مطرح مىكنيم ، آن دو اصل اينست :
اصل يكم
هر اندازه كه شخصيت يك انسان از رشد و قدرت برخوردار بوده باشد ، بهمان اندازه ، مىتواند شخصيت خويشتن را از موجوديت طبيعى خود تجريد و رها نموده و آن را بيرون از خويشتن چنان مطرح نمايد كه يك موجود عينى و يا شخصيت ديگرى را . بلكه بطور اطمينان مىتوانيم بگوييم : انسان از آن هنگام مىتواند از مرز حيوانى به قلمرو انسانى عبور كند كه بتواند شخصيت خود را براى خويشتن مطرح نمايد . بدون عبور از اين مرز ، امتيازاتى از قبيل مالكيت بر شخصيت ، اختيار ، سازندگى درباره خويشتن و پذيرش انسان در منطقه ارزشها ،
اوهام و خيالاتى بيش نخواهد بود . حتى همه معلومات ما درباره شناسايى روان و فعاليّتهاى آن ، و همچنين معارف ما درباره سطوح آگاه و نيمه آگاه و ناآگاه همه و همه در نتيجه قدرت علماى روانشناسى و درون كاوان ، بر مطرح كردن جهان درونى خويشتن ، مانند موضوع برونى براى مطالعه و بررسى مىباشد ، زيرا هيچ يك از پديدهها و عناصر و سطوح روان ، مانند نمودهاى فيزيكى براى هيچ كس و در هيچ آزمايشگاه قابل مشاهده نمىباشد .
شخصيتهاى بزرگ درون بينى مانند برگسون و جلال الدين مولوى و ويكتور هوگو و داستايوسكى و تولستوى . . . از قدرت تجريد فراوانى برخوردار بودهاند كه توانستهاند زوايا و پديدهها و عناصر فراوانى را از درون
خويشتن دريابند و براى شناخت درون ساير انسانها مورد بهره بردارى قرار بدهند .
يك دليل قاطعانه براى اثبات قدرت حضرت علی علیه السلام بر تجريد و بر نهادن شخصيت خويشتن ، مالكيت مطلق او بر همه عوامل و پديدههاى برونى و درونى مربوط به شخصيت او بوده است . عوامل جالب دنيا كه هر گونه شخصيت را به اندازه قدرت خود ، تحت تأثير قرار مىدهند ، همين كه نزديك به منطقه شخصيت امير المؤمنين ( ع ) مىرسيدند دگرگون مىگشتند و مانند يك عدّه جريانات بى اثر بدون اينكه وارد آن منطقه شوند ، براه خود مىرفتند . رياست مطلق چند كشور كه جامعه آن روز اسلام را تشكيل مىدادند ، جالبترين عاملى است كه منطقه هر گونه شخصيت را اشغال مىنمايد . امّا بشهادت تمام تواريخ ديديم كه نتوانست منطقه شخصيت حضرت علی علیه السلام را اشغال نمايد . حسّ انتقام جويى از دشمنان خون آشامش نتوانست شخصيت او را دستخوش هيجانات خام نموده مالكيتش را از شخصيت خويشتن سلب نمايد . حضرت علی علیه السلام چنين شخصيتى است كه مىتواند درباره خويشتن سخن بگويد و خود را بهتر از همه معرفى نمايد .
يكى ديگر از مختصات رشد شخصيت اينست كه هر اندازه اين رشد به تكامل بيشترى برسد ، شايستگىهاى آرايشى خود به بايستگىهاى ضرورى روح مبدل مىگردد . بتوضيح اينكه اگر عدالت ورزى در حالات معمولى پيش از رشد را پديده شايستهاى تلقى مىكرد و خود آرايى و مباهات و فخر و تكبر را از آن نتيجه مىگرفت ، پس از ورود به مجراى رشد ، همان عدالت ورزى ضرورت بايسته روح او تلقّى مىشود . چنانكه استمرار زندگى طبيعى انسان و همه جانداران ، احتياج به تنفس و غذا و توليد مثل دارد ، و حيات با عمل بآن پديدهها ، هيچ گونه مزيّتى بر وضع ضرورى طبيعت خود نمىبيند تا آن را امتيازى بداند كه خود را با آن بيارايد ، همچنان رشد شخصيت آدمى در مسير خود ، از لذايذ شخصى و هوسها [ در مقابل خود را جزئى از اجتماع ديدن ] چشم مىپوشد و اين چشم پوشيدن مانند گريز از مواد سمّى است كه خوردنش حيات را بخطر مرگ مىاندازد . نيز مبانى اصيل اخلاق و عدالت و سازندگى مثبت غذاى ضرورى رشد شخصيت است .
وقتى كه آدمى در اين مسير مىافتد ، امور مزبوره را ضرورت مسير مزبوره مىداند .
به همين جهت است كه مىگوئيم : امتيازاتى را كه « خود طبيعى » بدست مىآورد ، آنها را آرايشى تلقى مىكند كه تماشا و لذت بردن از آنها ، عامل بوجود آوردن و بقاى آنها است ، در صورتى كه شخصيت در مسير رشد ، امتيازات را هرگز به عنوان موضوع قابل تماشا و لذت بردن نمىداند .
هنگامى كه انسان رشد يافته مىگويد : « من دروغ نمىگويم » مانند اينست كه يك جاندار و يا يك انسان در قلمرو زندگى معمولى مىگويد : « من تنفس ميكنم » وقتى كه رشد يافته مىگويد : « من انسان دادگرم » در حقيقت مثل اينست كه جاندار و يا انسان معمولى بگويد كه « من براى سير شدن غذا مىخورم » .
در آنموقع كه انسان رشد يافته مىگويد : « من خدا را مىبينم » درست مانند اينست كه آدم معمولى حتى يك جاندار مىگويد : « من آب را در آن حوض يا استخر مىبينم » . . .
مادامى كه شخصيت آدمى به اين مسير رشد قدم نگذارد ، هيچ يك از گفتار و كردار او از حدّ سوداگرى بالاتر نخواهد رفت . پس از توضيح اين دو اصل ، مىپردازيم به « على از ديدگاه حضرت علی علیه السلام » .
اين جمله « على از ديدگاه حضرت علی علیه السلام » كه آنرا عنوان مبحث قرار دادهايم ، بطور قطع براى كسانى كه اطّلاعى از شخصيت اين انسان بزرگ ندارند ، و پديدهاى بنام رشد شخصيت را نمىشناسند و يا با داشتن اطلاعات علمى نه از شخصيت حضرت علی علیه السلام و نه از پديده رشد ، طعم واقعى كمال را چشيدهاند قابل هضم نيست .
امّا اينكه شخصيت حضرت علی علیه السلام در حدّ اعلاى رشد بوده است ، جاى كمترين ترديد نيست ، چنانكه در مباحث گذشته از صاحبنظران اسلامى و غير اسلامى مشاهده كرديم ، حضرت علی علیه السلام در رديف اول از پيشتازان تكامل يافته كاروان بشرى است . نيز با دقت كافى در جملات همان صاحبنظران و ديگر رشد يافتگان قرون و اعصار از بروز شخصيت حضرت علی علیه السلام در تاريخ ، بخوبى اثبات مىشود كه گويندگان آن جملات طعمى از رشد و تكامل انسانى را چشيدهاند كه چنان جملات عاشقانه و پر هيجان و طوفانى را ابراز كردهاند .
با نظر به دو اصل گذشته و دلايلى را كه در زير مطرح مىكنيم ، يكى از بهترين طرق شناسايى حضرت علی علیه السلام همين است كه ما مورد بررسى قرار مىدهيم : ( على از ديدگاه على ) ( ع ) . دليل يكم راستگويى و صدق محض بودن حضرت علی علیه السلام حقيقتى است كه سرتاسر زندگى او را چه در قلمرو انديشه و گفتار و چه در قلمرو عمل ، فرا گرفته است .
دروغ و حيلهگرى و چاپلوسى و هر گونه مبارزه با واقعيات ، علتى جز قرار گرفتن در سوداگرىهاى « خود طبيعى » ندارد و اين حقيقت اثبات قطعى شده است كه على بن ابيطالب ( ع ) « خود طبيعى » را در راه وصول به « خود انسانى اعلا » ، سخت مهار كرده است . مگر ارتكاب خلاف واقعيتها كه حركت بر خلاف نظم هستى هدفدار است ، جز براى ثروت و مقام و نامجويى و امثال اين پديدهها ، انجام مىگيرد ؟
يك فرد در تاريخ پيدا نشده است كه كمترين تمايلى از حضرت علی علیه السلام بآن امور را اثبات كند . وضع روحى فرزند ابيطالب را درباره راست و دروغ در نمونهاى از حسّاس ترين موقعيت زندگى او يادآور مىشويم :
عمر در نزديكى فوت خود شش نفر را براى انتخاب زمامدار از ميان خودشان تعيين نمود . گفته بود : در صورت نبودن رأى كافى براى يكى از آن شش نفر ، عبد الرحمن بن عوف مىتواند قضيّه را يكسره نموده و خليفه را تعيين كند . در اين شورا دو نفر رأى مساوى آوردند ، على بن ابيطالب ( ع ) و عثمان . نوبت عبد الرحمن بن عوف بود كه يكى از آن دو را ترجيح بدهد . عبد الرحمن رو به حضرت علی علیه السلام كرده و گفت :
من ترا ترجيح داده و بيعت مىكنم ، بشرط اينكه به قرآن و سنت و روش دو شيخ گذشته عمل كنى . حضرت علی علیه السلام فرمود : عمل به قرآن و سنت ، بلى ، و امّا عمل به روش دو شيخ نه ، بلكه با نظر خودم رفتار خواهم كرد . اين پيشنهاد را به عثمان نمود ، عثمان بدون ترديد پذيرفت .
بعضى از تاريخ نويسان مىگويند : عبد الرحمن اين پيشنهاد را سه بار تكرار كرد و در هر بار عثمان پذيرفت و حضرت علی علیه السلام قبول نكرد .
مسلم است كه از نظر رفتار سياستمداران معمولى ، حضرت علی علیه السلام مىتوانست آن روز دروغى بگويد و سپس كه سوار كار شد ، با صدها جملات و حيلهگرىهاى ساختگى ، دروغ خود را تصحيح نمايد . ولى حضرت علی علیه السلام اين دروغ را نمىگويد و براى بار سوم از زمامدارى بر كنار ميماند .
دليل دوم نظرى به تربيت شدگان على بن ابيطالب ( ع ) . گروهى از پاكترين مردم صدر اوّل اسلام ، در حوزه جاذبيت شخصيت حضرت علی علیه السلام قرار گرفته و با گفتار و كردار او به درجات عالى رشد و كمال رسيدهاند ، مانند :
مسلم است كه اين شخصيتهاى تاريخى صدر اول اسلام ، مخصوصا گروهى از آنان ، مانند سلمان و ابوذر ، مالك اشتر و عمار و ميثم . . . عالىترين مراحل رشد و كمال را در جاذبيت شخصيت امير المؤمنين على بن ابيطالب عليه السلام بدست آورده بودهاند و اين تأثير و تأثر روشنترين دليل آن است كه اينان در شخصيت حضرت علی علیه السلام عالىترين آرمان انسانى خود را ديده بودند كه از ديگر انسانهاى دوره پر نوسان و ضد و نقيض بريده و به آن بزرگوار پيوسته بودهاند ، اگر كمترين تجاوز از حق و اندك ارتكاب خلاف قانون انسانى از او مشاهده مىكردند ، آنهمه جان فشانى و عشق به او نمىورزيدند و راه ديگرى و دنبال ديگران را مىگرفتند كه به خواستههاى زندگى معمولى خود ميرسيدند .
گروهى از اين 81 شخصيت ، چنانكه گفتيم ، مانند ابو ذر و سلمان فارسى . . .
بحدّ رشد سازندگى تاريخ رسيده بودند كه اسلام واقعى را در وجود خود مجسّم مىكردند .
اينان در وجود حضرت علی علیه السلام امتيازات بسيار فوق العادهاى را ديده بودند كه او را معيار و مربّى و تطبيق كننده قرآن در وجود خود تلقى مىكردند . رابطه اين رشد يافتگان با حضرت علی علیه السلام مافوق رابطه پيروان يك مكتب از پيشتازان آن مكتب بوده و بلكه بمرحله عشق حقيقى رسيده بود . عشق حقيقى را ميگوئيم كه با عشق مجازى كه همه نقص و عيب و زشتى معشوق را مىپوشاند قابل مقايسه نيست .
مانند حضرت علی علیه السلام مىافروزد و آنگاه پاكان اولاد آدم را پروانهوار دور آن شعاع فروزان مىگرداند .
دليل سوم هر محقق صاحبنظرى كه با تتبّع و تحقيق لازم و كافى چه از مسلمانان و چه از ملل غير اسلامى ، درباره شخصيت حضرت علی علیه السلام بررسى كردهاند ، به اتفاق آراء صدق محض و راستگويى و رستگارى حضرت علی علیه السلام را پذيرفتهاند . تنها بعنوان نمونه جملهاى را از « پطروشفسكى » استاد دانشگاه لنينگراد متذكر مىشويم :
« على تا سر حد شور و عشق پاى بند دين بود ، صادق و راستگار بود . . . و تمام صفات لازمه اولياء اللّه در وجودش جمع بود » .
دليل چهارم در مباحث پيشين جملاتى را از جبران خليل جبران ديديم كه چنين گفته بود : « حضرت علی علیه السلام مانند آن پيامبران بود كه به جامعههايى مبعوث مىشدند كه جامعه آنان نبود ، در زمانى زندگى مىكردند كه زمان آنان نبود ، در ميان مردمى بودند كه شايستگى آن پيامبران را نداشتند ، خدا را در اين كار حكمتى است كه خود دانا است » و چنانكه در مختصات جامعهاى كه حضرت علی علیه السلام در آن زندگى مىكرد ،
متذكر خواهيم شد ، حضرت علی علیه السلام در ميان دشمنان بسيار گوناگون و مردم نادان ، زندگى مىكرد .
از طرف ديگر حضرت علی علیه السلام بر خلاف زمامداران ديگر هرگز با آن دشمنان با حيلهگرى و ظاهر سازى رفتار نمىكرد و سختگيرى او در اجراى اصول عدالت ،
براى دشمنانش راهى جز صف آرايى ظاهرى يا باطنى در برابر او نمىگذاشت .
در چنين وضعى براى دشمنان و خودكامههاى تبهكار دستاويزى بهتر از پيدا كردن نكته ضعفى مانند اتهّام به دروغ وجود نداشت ، و همه مىدانيم كه هيچ كس نتوانست چنين اتّهامى را به فرزند ابيطالب وارد آورد .
دليل پنجم او حقيقت را دريافته بود ، فروغ تابناك مطلق عالم هستى ،
دلش را روشن كرده و خدا را دريافته بود . خدا را در همه لحظات زندگيش مىديد . . . آيا ممكن است چنين شخصى كمترين خلاف را مرتكب شود ؟ چه خلافى بدتر از دروغ آرى ، كسانى كه توانايى واقعبينى و واقعگرايى و واقعگويى را ندارند ، قدرت هضم شخصيت غوطهور در واقعيات را هم ندارند .
عقل گردى عقل را دانى كمال
عشق گردى عشق را بينى جمال
اكنون ميپردازيم به معرفى علىّ بن ابيطالب از ديدگاه خود او :