على از ديدگاه حضرت علی علیه السلام
اكنون ميپردازيم به معرفى علىّ بن ابيطالب از ديدگاه خود او :
1-« هَلَكَ مَنِ ادَّعى و خابَ مَنِ افتَرى وَ كَفى بِالمَرءِ جَهلاً اَن لا يَعرِفَ قَدرَهُ » ( به هلاكت افتاد كسى كه ادّعاى [ خلاف حقيقت ] نمود و براى نادانى مرد كافى است كه خود را ارزيابى نكرده باشد ) .
ادعاهاى بىاساس و منحرف ساختن واقعيات نتيجهاى جز هلاكت ندارد
كيست كه از نتايج نكبتبار و هلاك كننده ادّعاهاى بىاساس و افتراهايى كه موجب انحراف از واقعيتها است اطّلاعى ندارد . كيست كه با اين وقيحترين چهره انسان نماها كه با همه اصول و قوانين انسانى بمبارزه برمىخيزند ، آشنايى نداشته باشد .
در آنهنگام كه در باب تحقيق در سرگذشت اسف انگيز بشرى و دردهاى مستمرّ او بحث مىكنند ، همه چيز را مورد بررسى قرار مىدهند ، جز اين دو پديده پليد ( ادّعاهاى بىاساس و منحرف ساختن واقعيات كه افترا ناميده مىشود ) را كه توجّه جدى بآنها ندارند . شايد گمان مىكنند كه ادّعاى بىاساس عبارت از آنست كه شخصى يا گروهى به روى قله مرتفعى برود و با بلندگو و وسايل ارتباطات جهانى ، فرياد بزند كه من داناتر از همه و عادلتر و آزاد منشتر از همه هستم ،
در صورتى كه خود او از نقص دانش و انحراف و بردگى خود براى خودخواهىها و هوى و هوسهاى خويشتن آگاه است و چون در تاريخ چنين شخصى يا
گروهى ديده نشده است ، معلوم مىشود كه ادّعاهاى بىاساس و منحرف ساختن واقعيات ، بعنوان عامل مضرّ تأثيرى در بدبختىها و سيه روزىها بشرى نداشته است آيا موقعى كه يك دانشمند با بدست آوردن آگاهىهاى محدودى از قلمرو شناسائىهايش ، بجهت هدفگيرىهاى شخصى و يا احساسات خام ، دست به مطلق تراشىها مىزند ، مرتكب ادّعاهاى بىاساس نمىگردد ؟ آيا واقعيتها را منحرف نمىسازد ؟ البته چنين است ، اين دانشمند با اين ادّعا و منحرف ساختن واقعيات ،
افترا به طبيعت و قوانين آن و به انسان و قواعد آن مىزند و چون چهره دانشمندى او امضاى صحت ادّعا و افتراهايش مىباشد ، لذا در منحرف ساختن افكار مردم تأثير قطعى خواهد داشت .
آيا مديريّتها و مربىگرىها هنگامى كه قوانين و اصول مفيد و سازنده را تنها در منطقه « ميخواهم » هاى خود تفسير و توجيه مىنمايد ، به ادّعاهاى بىاساس و افتراها مرتكب نمىشود ؟ چون فطرت اساسى آدمى بر صدق و روش مطابق واقعيتها بنيانگذارى شده است . از همان لحظه كه ادّعاى بىاساس و افترايى در رابطه با طبيعت و انسان سر مىزند ، اختلال فطرت اساسى آدمى شروع مىشود و هلاكت بدنبالش ، چنانكه معلول بدنبال علّت كامل خود .
با اينحال اگر رابطه اين بشر منحرف با ساير انسانها و طبيعت برقرار باشد ، باندازه نيرويى كه دارد ، به هلاكت ديگر انسانها و مسخ قوانين طبيعت خواهد كوشيد . دورى على بن ابيطالب ( ع ) از ادّعاهاى بىاساس و منحرف ساختن واقعيات با نظر به صفاى فطرت و چهره جدى او در همه شئون زندگى بقدرى روشن است كه جاى گفتگو ندارد .
نادانى به خويشتن اساس همه نادانىها است
اگر گفته شود : چون من وجود دارم پس آب وجود دارد ، اين جمله باطل است ، زيرا چه من باشم و چه نباشم ، آب واقعيت دارد . و بطور كلى اگر بگويم :
اين وجود من است كه واقعيت جهان « جز من » حتى ناچيزترين جزئى از آن واقعيت را تحقق بخشيدهام ، اين جمله نيز باطل و ضد واقع است و امّا اگر بگويم : تا من خود را نشناسم چيزى از جز خود را نخواهم شناخت ، مطلبى كاملا صحيح و مطابق واقع است ، زيرا تا واقعيات « جز خود » از « خود » و وسايل درك آن تفكيك نشود و اندازه و كيفيت وسايل درك كننده روشن نشود ، هرگز علم حقيقى درباره واقعيات « جز خود » نمىتوان بدست آورد . باضافه اينكه تا نيروها و وسايل معرفت و دگرگون كننده اشياء عينى بطور دقيق شناخته نشود ، روابط اشياء عينى با انسان نامعلوم و تاريك مىماند .
انسانى كه به خويشتن نادان است ، هيچ قانونى براى چگونگى موجوديت و روابط او با ديگر انسانها مشخص نخواهد بود . دلايل آشنايى كاملا نزديك علىّ بن ابيطالب عليه السلام با خويشتن فراوان است . ما برخى از آنها را در اين مبحث مىآوريم :
1 او هرگز خود را در مجراى معاملهگرى با هوى پرستان نگذاشت ،
مبارزه پىگير حضرت علی علیه السلام با كسانى كه بر مبناى جاه و مقام و ثروت در پيرامون او پرسه مىزدند و نمىتوانستند حضرت علی علیه السلام را بسوى تمايلات خويشتن بپيچانند بهترين دليل خودشناسى آن پيشوا بوده است .
2 جان روحانى حضرت علی علیه السلام كه بقول « محمد عبده » با ملكوت الهى پيوستگى داشت و اين پيوستگى كه در همه زندگى او نمودار گشته بود خود قوىترين شاهد است كه حضرت علی علیه السلام درباره تصفيه و تزكيه خويشتن فوق العاده كوشيده است و اين تزكيه و تصفيه از جهتى علّت خودشناسى است و از جهت ديگر معلول آن معلول خودشناسى است براى آنكه اگر انسان نادان بخويشتن باشد ، نادان به احتياجات آن هم كه يكى از آنها تصفيه و تزكيه است خواهد بود . وقتى كه خود را شناخت ، احتياجات خود را خواهد شناخت و يكى از اين احتياجات اساسى تزكيه و تصفيه است كه علت خودشناسى است ، زيرا هر اندازه كه تزكيه و تصفيه در « خود » بهتر صورت بگيرد ، بهمان مقدار پرده از چهرههاى با عظمت « خود » برداشته مىشود .
3 لحظهاى از زندگى حضرت علی علیه السلام در بيهودگى و بازيگرى و لذتجويى سپرى نشده است .