سفر ملکوتی تا بقیع
13 اردیبهشت 1391 توسط فاطمه سلجوقی
امام سجاد(علیه السلام): در واپسین لحظه های عمرش ،پسرش محمد را صدازد ، بغلش کردو به سینه اش چسباند و گفت: همانطور که پدرم به من وصیت کرد به تو وصیت می کنم. از وصیت هایی که کرد یکی این بود:
پسرکم ! مبادا به کسی ظلم کنی که در برابر تو هیچکس را جز خدا ندارد.
ودرباره ی شترم: پسرم! من با این ناقه بیست بار به حج رفته ام وحتی یک شلاق به او نزده ام .هروقت این ناقه مرد،دفنش کن که حیوانات دیگر گوشتش را نخورند…
وقتی خواستند امام سجاد(علیه السلام) را غسل دهند وبرای دفن آماده کنند، دیدند جاهایی از بدن او پینه بسته ، دستها و زانوها و پیشانی را میدانستند برای سجده های طولانی است ولی پینه های کمروشانه ها را نمی دانستند برای چیست.
پسرش محمد گفت: این جای کیسه های غذایی است که پدرم شبها برای فقرا می برد.
منبع:نگین حلقه ی بندگی ،اثر مهدی قزلی