جملات دانشمندان درباره ی حضرت علی علیه السلام
جبران خليل جبران
يكى از بزرگترين نويسندگان و متفكران انسانى مسيحى عرب : « من معتقدم كه فرزند ابيطالب نخستين عرب بود كه با روح كلى رابطه برقرار نمود . او نخستين شخصيت از عرب بود كه لبانش نغمه روح كلى را در گوش مردمى طنين انداز نمود كه پيش از او نشنيده بودند . . . او از اين دنيا رخت بر بست ، در حاليكه رسالت خود را بجهانيان نرسانيده بود . او چشم از اين دنيا پوشيد مانند پيامبرانى كه در جوامعى مبعوث مىشدند كه گنجايش آن پيامبران را نداشتند و بمردمى وارد مىشدند كه شايسته آن پيامبران نبودند و در زمانى ظهور مىكردند كه زمان آنان نبود . خدا را در اين كار حكمتى است كه خود داناتر است . »
« من معتقدم كه فرزند ابيطالب نخستين عرب بود كه با روح كلى رابطه برقرار نمود » .
مسلم است كه دو كلمه « روح كلى » براى غوطهوران در محسوسات عالم طبيعت بهيچ وجه قابل درك و هضم نخواهد بود ، ولى انسان متفكر هر اندازه هم كه در محسوسات فرو رفته باشد ، نمىتواند وجود قوانين كلّى طبيعت را كه محسوسات از آنها پيروى مىكنند ، ناديده بگيرد و منكر شود . اگر وجود قوانين كلى پذيرفته شود ، بدون ترديد يك جريان ثابت در طبيعت در مافوق حركت و سكون قطعى خواهد بود .
روشن است كه اين جريان ثابت موضوعات پايدارى را اثبات مىكند كه از دستبرد حركت و دگرگونىهاى فيزيكى و شيميائى در امان مىباشد .
يكى از آن موضوعات ثابت كه در ايدههاى عالى بشرى از آغاز انسان شناسى تا كنون ديده مىشود ، موضوعى است كه با كلمات گوناگون بيان مىشود ، مانند « انسانيت » ، « كمال اعلا » ، « ايدهآل اعلا » . . . كلمه « روح كلى » از اين ديدگاه علمى فلسفى كه گفتيم ، داراى مفهوم و معناى معقول و قابل پذيرش مىباشد . بنابراين شما مىتوانيد بجاى « روح كلى » ، كلماتى از قبيل « انسانيت » « كمال اعلا » و « ايدهآل اعلا » را بكار ببريد ، زيرا براى تفسير شخصيت حضرت علی علیه السلام كه رابطه او را با عالىترين حقيقت انسانى نشان بدهد . همين كلمات كافى مىباشد .
او ( على « ع » ) از اين دنيا رخت بربست ، در حاليكه رسالت خود را به جهانيان نرسانيده بود » و چشم از اين دنيا پوشيد مانند پيامبرانى كه در جوامعى مبعوث مىشدند كه گنجايش آنها را نداشتند . » مضمون عبارت اول درست مطابق همان معنائى است كه ميخائيل نعيمه نيز بيان ميكند كه اندك چيزى از آنچه كه حضرت علی علیه السلام ميان خود و خدايش داشت ،
در آن زندگانى محدود و در آن جامعه تنگ و تاريك ، ظهور نكرد . عامل اصلى
محروميت جامعه آن دوران از رسالت حضرت علی علیه السلام خود آن جامعه بوده است ، كه او را نشناخت و حتى بمقدار شناسائيش هم از آن شخصيت بهرهبردارى ننمود .
اين حقيقت در مباحث آينده در توصيف جامعه معاصر حضرت علی علیه السلام مشروحا مطرح خواهد گشت .
عامل ديگر براى مجهول ماندن ارزش شخصيت حضرت علی علیه السلام يك موضوع كلى است كه مىتواند شامل همه دورانها و همه جوامع بوده باشد . آن موضوع محدوديت ديدگاه اكثريت مردم است كه دانستهها و خواستههاى آنان نشان ميدهد اين موضوع قابل انكار و ترديد نيست كه بشر با همه داد و فريادهايى كه درباره پيشرفت و تكامل خود به راه انداخته است ، هنوز خود را نتوانسته است از زندان خود خواهى نجات بدهد . اصلا او هنوز نتوانسته است درباره « خود » يك تفسير و توجيه منطقى و رضايت بخشى داشته باشد . رابطه انسان با انسان هنوز در اصل « پيوستگى بجهت احتياج و گسيختگى بعلت سود شخصى » در جريان است .
امّا در قلمرو دانستنىها ، همين مقدار ميتوان گفت كه بشر هنوز نتوانسته است مرز واقعى ميان « خود » و « جز خود » را در معلومات خود تعيين نمايد . اصول و قوانين عالى جهان شناسى هيچ مكتبى براى مكتب ديگر كلا يا بعضا پذيرفته نمىشود با اينكه از بانيان هر مكتب كه مىپرسى كه مأخذو دليل شما بر مدعايتان چيست ،
همگى جواب مىدهند : حس و عقل و قوانين مسلم انسان و طبيت پس اين تناقضها از كجا بوجود مىآيد ؟ در پاسخ همين سئوال هم مطالب ضد و نقيض شنيده ميشود .
با اين محدوديت دانستنىها و خواستههاى محدود ، رسالتى مانند رسالت على بن ابيطالب ( ع ) مانند عبور دادن خود كره خورشيد از پنجره اطاقى است كه با چهار ديوار بعرض شش متر و چهار متر و يك سقف و يك كف مشخص و محدود شده است .